با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
درباره ما
به فان کلوب منو تو خوش آمدید
امیدوارم همیشه لحظاتی سرشار از عشق
در کنار هم داشته باشیم
با پیشنهادات و انتقادات سازنده خود ما را در پیشرفت بهتر یاری کنید
با تشکر
بهرام رادان که این روزها آلبوم موسیقیاش را با نام «روی دیگر» روانه بازار کرده است، میگوید:« نه آواز خوان هستم و نه قصد آواز خوانی داشتم.» نام بهرام رادان تا امروز به عنوان بازیگر در عرصه هنر شنیده شده است.
بازیگری که در چند سال اخیر با انتخابهای درست و به جا توانسته است در تعدادی از بهترین فیلمهای سالهای اخیر سینمای ایران بازی کند و به عنوان بازیگر گزیده کار معرفی شود.
سال لحظهبهلحظه با ایرج قادری زندگی كرده است، «تهمینه اطمینانمقدم» رفیق كودكی و همدم این روزهای او در گفتوگو با ایدهآل از محبوبترین مرد زندگی خود میگوید
پس از 60 سال زندگی مشترك به لحظات حساسی رسیده است، تنها همدم زندگیاش در بستر بیماری، با مرگ مبارزه میكند. بیمار مردی به تمام معناست؛ مردی كه حتی در بستر بیماری هم خوشقد و قامت است و ابهت و شكوه مردانه خاصی دارد. اكنون پس از 4 سال نبرد با سرطان هنوز هم مقتدرانه در جدال است. ایرج قادری چهره ایآشنا و نامدار در عرصه سینمای ایران كه هر كس به نوعی او را میشناسد. او همسر تهمینه اطمینانمقدم است؛ همسری كه با وجود اینكه 76 سال از عمرش میگذرد، استوار و پابرجا همچون فرشتهای مهربان، بدون هیچ چشمداشتی شوهرش را تر و خشك میكند.تلاش فراوانی كردم تا برای عیادت و مصاحبه بر بالین ایرج قادری حاضر شوم. پرسان پرسان مطلع شده بودم كه او در بیمارستان مهراد بستری است. حالا همسرش تنها همراه زندگی مشترك در این لحظات رنج و ناتوانی بر بالین او ثانیهها را به فرصتی طلایی جهت مراقبت از او بدل كرده است.با وجود تلاشهای ما هیچ امكانی برای عیادت از ایرج قادری از سوی همسرش فراهم نشد اما خوشبختانه توانستیم پای درددل تهمینهخانم بنشینیم كه به هر حال ناراحتیهای خودش را دارد، او پیوسته میگفت: «اجازه نمیدهم كسی از نام ایرج برای معروفیت خودش استفاده كند.» او در سالهای اخیر با مشكلات فراوانی دست به گریبان بوده . حرفهای وی را بخوانید. «ایرج پس از 13 سال دوری از كار تازه اجازه از سرگیری فعالیت پیدا كرده بود. من كنار اینكه زن خانهداری بودم همیشه به فكر روز مبادا هم بودم، به فكر پساندازی بودم كه روزی به كارمان بیاید. شما در نظر بگیرید یك كودك سرطانی به گفته مسئولان مؤسسه خیریه محك، سالانه حدود 45میلیون تومان هزینه درمانی در پی دارد، با این دیدگاه یك انسان بالغ چه میزان هزینه خواهد داشت؟ در طول سالهای اخیر حدود 300 میلیون تومان هزینه برای درمان و مراقبت از ایرج صرف كردیم، بدون اینكه از كسی كمكی دریافت كنیم. بارها گفتند بیمه هنرمندان و بیمه تكمیلی هنرمندان، فكر میكنید با 5 میلیون تومان برای این بیماری پرهزینه چه میشود كرد؟ مسئولان گفتند در آخر برای پرداخت مخارج كمك خواهیم كرد اما من ناراحت شدم و گفتم كه نیازی نخواهیم داشت.»
فكر میكنید یك چهره موفق چطور فكر میكند؟ روزهای عادیاش را چطور میگذراند؟ و ده ها سوال دیگر که در ذهن ما نقش می بندد با خواندن این مطلب به این سوالات شما جواب خواهیم داد .
فكر میكنید یك چهره موفق چطور فكر میكند؟
روزهای عادیاش را چطور میگذراند؟
با روزمرگیها چطور كنار میآید؟
اصلا چه لباسهایی میپوشد و چه نوع غذاهایی میخورد؟
در صفحههایی كه پیش رو دارید رازهای موفقیت رضا كیانیان را كشف خواهید كرد!
راهی كه لئوناردو دیكاپریو برای رسیدن به موفقیت طی كرد
او را تنها بهعنوان فردی برجسته و مشهور در سینماس تجاری ایالات متحده نمیشناسند زیرا او به همه ثابت كرده میتواند بسیار فراتر از یك بازیگر بدرخشد.
لئوناردو دیكاپریو در كودكی با معتادان و ولگردان همسایه بود، پدر و مادرش در یكسالگی از هم جدا شدند، در چنین محیط نامناسبی رشد كرد؛ محیطی بدون امنیت كه میترسید از خانه بیرون بیاید تا مبادا كتك بخورد...اما تبدیل به یكی از گرانترین و مشهورترین بازیگران سینمای جهان شد، كسی كه تنها یك فیلم او 20میلیون دلار به فروش رفت، كسی كه نهتنها توانسته جوایزی چون گلدنگلوب را بهدست بیاورد و چندین بار نامزد اسكار شود بلكه به خاطر كارهای خیریه و محیط زیستیاش نیز تقدیرهای فراوانی را دریافت كردهاست. شاید گمان كنید چنین داستانی تنها احتمال دارد در قصههای افسانهای پرده نقرهای سینما اتفاق بیفتد ولی لئوناردو دیكاپریو طی 38 سال گذشته نقش اول این داستان را بازی كردهاست و توانسته از پستترین محلات به اوج شهرت و ثروت برسد.
فقیهه سلطانی در یکی از بعدازظهرهای وحشتناک گرم همین روزها روبهروی ما نشسته بود تا به اصطلاح به سوالهای عجیب و غریب ما جواب بدهد.
با همان چیزی روبهرو شدیم که انتظارش را داشتیم. فقیهه سلطانی در یکی از بعدازظهرهای وحشتناک گرم همین روزها روبهروی ما نشسته بود تا به اصطلاح به سوالهای عجیب و غریب ما جواب بدهد. سوالهایی که موقع جواب دادن به هرکدامشان به یک بخش از زندگیاش میرسید، میخندید، احساساتی میشد، به وجد میآمد و در تمام آن لحظهها خودش بود، خود خودش. دختر مهربان یک پدر روحانی که با تشویقهای پدر جلو و جلوتر آمده و هیچ چیز نتوانسته او را متوقف کند: «پدرم رفت تحقیق کرد و گفت بازیگری کاری است که اگر درست وارد آن بشوی، دیگر همه چیز خوب پیش میرود.» از لابهلای صحبتهایش خیلی خوب میتوانی بفهمی تا چه اندازه تحت تاثیر دنیای روشنفکرانه و بزرگ پدر است: «پدر همیشه به ما و بقیه میگوید درست باشید، اما اگر کسی دوست نداشت، هیچوقت مجبورش نمیکند. چون معتقد است خدا خودش گفته که انسانها را آزاد آفریده تا خودشان راه خودشان را انتخاب کنند.»
از درخشش در فیلم به یادماندنی «معجزه خنده» تا همین روزها که سریال «پرسه در مه» و پخش دوباره «نشانی» روی آنتن رفت، فقیهه سلطانی همین بوده. همینقدر گرم، مهربان و پر از انرژی. مثل سالی که در آن به دنیا آمده، هرچند هنوز خودش هم نمیداند باید خودش را متولد سال «اسب» بداند یا براساس آن چیزی که در شناسنامهاش آمده یک «ببر» باشد. اما هیچکدام از اینها نمیتواند آنقدرها مهم باشد. او فقیهه سلطانی است.